سفارش تبلیغ
صبا ویژن

خلخال از نگاه روستای طولاش

تاریخ خلخال ازنگاهی دوباره

 
 

  وضعیت جغرافیایی در زمان  کنونی ودر زمان ایران باستان

  قبل از اینکه درموردتاریخ شهرستان خلخال صحبت کنیم، بهتر است ، وضعیت جغرافیایی این شهرستان را بررسی کنیم.  دکترمحمّد جواد مشکور در کتاب جغرافیای تاریخی ایران باستان بنقل از راولینسون می نویسـد :‍‍«  راویلسون عقــیده داشــت که کوهستانهای شمال و جنوب درّه‌‌‌ی سفید رود مسکــن قوم نیرومـند کاووسی بوده و بنظر می رسد که مرکز آنها نخست در خلخال و طارم علیا و سفلی بوده سپس به سرزمین کنونی گیـلان مهاجرت کرده اند.»

 حمد الله مستوفی بسال740هـ.ق در کتاب نزهة القلوب می نویسد:

« خلخال شهر وسط بوده واکنون دیه است کمابیش صد موضع به چهار  ناحیه. خانندبیل وسجهرود و انجیل آباد از توابع آن است وهشتجین. در آن ولایت حدود دیه کوئی (کیوی) درّه ای است به طرف آ فتاب ، روی آن دّره چشــمه ایســت کـه آبـــش به تابستان یـخ بندد وبر طـرف  قماة (آفتاب رو) که قزاونه ی نسار (زمین آفتاب رو) خوانند چشمه ی دیگری که در آبش بیضه (تخم مرغ) می پزد. بر یک فر سنگی خلخال کوهی است همچون دیواری راست (ازناو) ،شاهولی بر آمده حدود دویست گزو بر آن مخرجه زهاب است لا یزا ل، قطرات ا ز آ ن فرو می ریزد چنانکه دو آسیاگردان آب از آن حاصل می شود .وبنیاد زرع خلخال از این آب است.»

 در سال 1318شمسی خلخال به صورت بخشداری اداره می شدکه بخشدار وقت در گزارشات خود به مقامات بالا مربوط به جغـرافیای منطقه می نویسد:«طول خلخال از شمال به جنوب 20فرسنگ وعـرض آن از شرق به غـرب16فرسنگ است واز مرکـــز شهــر تا اردبیل  12فرسنگ،تامیانه12فرسنگ،تاانزلی15 فرسنگ،تا رشت از راه ماسوله  18فرسنگ وتا زنگان24فرسنگ است».

در فرهنگ جغرا فیای ایران بسال1330ش. اهالی خلخال مردمی روشن  فکر معرفی شده اند که استعداد خاص دارند وبه فرهنگ د وستی و  دانش پروری وشعروادب معروفند. همچنین در فرهنگ معین آمده ،خلخالی لهجه ایست از شعب لهجه های ایرانی و آذربایجانی که در بخشی از خلخال به آن تکلّم می کنند.

تا چند سال قبل خلخال دارای پنج دهستان و320 قریه بود که دهستان های آن عبارت بود از:خانــندبیــل 39 قریه،خورش رســتم50 قریه،سنجبــد  104 قــریه،شـــاهرود27 قریه وکاغذکنان 100 قریه. در تاریخ  15 /10/ 1358 بخش کاغـــذ کنان از خلخال منــتزع وبه میانه ملحق شد ، همچنین در تا ریخ 18/9/1375 بخش سنجبد به شهرستا ن تبدیل ونام آ ن کوثر شد.

شهرستان خلخال از شمال به اردبیل ،از شرق به استان گیلان ،از جنوب به استان زنجان واز غرب به شهرستانهای کیوی و میانه محدود است. مرکز آن شهرستان خلخال است که قبلاً به «هرو آباد »مشهور بود .  

ارتفاع آن از 600 متردر حاشیه ی رودخانه ی قزل اوزن تا3303 متر در کوه آغ داغ ( بام خلخال) متغیّر است.خلخال کنونی شامل بخشهای: خانند بیل (مرکزی) خورش رستم به مرکزیت هشتجین و شاهرود به مرکزیت کلور می با شد که کلِّاً159  روستا با جمعیت 112607 نفر می باشد. بنا به نوشته ی تاریخ نویسان ،از هزاره ی سوم تا قرن سوم و دوم قبل از میلاد از سه طرف جنوبی ،غـربی، و شمالی اقوامی مانند : ( آشوری ها-لولوبیها  - کوتیها-اورارتورها-ماننائیها- الپها- اسکتیها- ) وارد ایران شدند. مخصوصاً جنگجویان  و غارتگران آشوری خلخال را که جزءِ ماد کوچک بود مورد تاخت و تاز قرار دا ده اند .

بنا به نقل بعضی از منابع، مردم ناحیه ی خلخال  ،ممزوجی از قوم بزرگ ایرانی کاسیان یا کاسی با قوم آریایی ماد ها هستند. از گفتار مورخان وزبان شناسان چنین پیداست که خلخال از زمانهای بسیار دور وحتّی سالها قبل از میلاد مسیح  وجود داشته وبا این نام هم شناسایی می شده .

   از آثار باستانی قبل از اسلام که در خلخال کشف شده ، مانند کوزه ی سفالی مربوط به دوران قبل از تاریخ که در سال 1343 کشف شده  ویا یک کارد از جنس مفرغ مربوط به هـزاره ی اوّل قبل از میلاد که در سال 1353کشف شده ،حاکی از وجود این شهر در آن زمان وقدمت وباستانی بودن آن است.

   نظامی گنجوی شاعر بزرگ ومعروف قرن ششم در شرفنامه ی خود در بخش لشکر کشی اسکندر مقدونی به ری و خراسان بتاریخ 334قبل از میلاد  از خلخال نام برده چنین گفته:

زنـــــوزادن آهـــــوان ســـــره                 جهــانده جها ن یک یک آهو بــره

جهاندار با صیدو با رود وجـــام                 همــی کرد منزل به منزل خــرام

چو گل پیچ یک روزه ی ماه نـو                 به خلخال یک هفته بر شد گـــرو

زپرگـار آن حلـقه بر گرد ســـر                 که خوانندش امروز خلخـــــال زر

به گیــلان در آمـد به کردار ابر                 بدانسا ن که در بیشه آید هـژبر

                

   زمین شناسان و باستان شناسان ،غار معروف و دامنه ی شرقی کوه  ازناو(آذنو)-   در پنج کیلومتری خلخال – که به «کوکاوا ن» معروف است وتپّه های قدیمی راه خوجین طولاش و بفراجرد را به دوره ی ساسانیان نسبت می دهند. در برخی کتب آمده در این منطقه نظامیان و افسران ساسانی با پیمودن مسیر ها و صخره های تند آذنو مورد امتحان قرار گرفته وبه درجه ی سپهبدی می رسیدند و سپس مراسم سوگند مخصوص به جا می آوردند.

  در دانشنامه ی جهان اسلام جزء ششم قسمت « ب » که در سال 1374 چاپ و منتشر شده آمده است « ببر » نام قوم و سرزمینی است در شمال ایران و در  اواخر دوره ی ساسانی واوایل دوره ی اسلامی میان گیلان و تالش از یک سو و  تالش و دیلم از سوی دیگر قرار داشت و بعضی از منابع آن را نزدیک دیلم گیلان و تالش و مغان آورده اند. احتمالاً این سرزمین کما بیش با ناحیه ی خلخال امروزی منطبق است . 

   در حال حاضر گروههایی در خلخال در کرانه های رود قزل اوزن سفلی زندگی می کنند و دارای لهجه ی تاتی اند که با گویش تالشی تفاوت دارد و شاید زبان قدیم  قوم ببر باشد . تیره هایی نیز با نام خانوادگی ببر در ناحیه ی خلخا ل و قسمت کو هستانی ورامسرو قزوین بسرمی برندکه احتما لاً از بقایای آن قوم قدیمی اند در همان کتاب راجع به پیشینه ی این قوم چنین مینویسد:در منابع نخستین بار در گفتگو از دوره خسرو پرویز هنگام شورش بستام سردار او و برادر بندوی از قوم ببر سخن به میان آمده است.

    بستام پس از پیوستن مردم جیل« گیلان » و ببر و تالش به او و گرد آمدن اشراف و نجبای ساسانی به دور وی با صد هزار تن به « دستبی» نزدیک قزوین رفت تا با خسرو پرویز بجنگد. هنگام پیشروی مسلمانان در ایران مردم ببر به همراه گیلها و تالشیها و دیلمیان بارها با آنان به مقابله برخاستند.

    در دوره ی خلیفه ی دوم (متوفی 23 ق ) والی کوفه مغیرة بن شعبه ، سردار خود کثیرة بن شهاب حارثی را که در جنگ قادسیه هم شرکت داشت به جنگ اهالی  ببر و طیلسان ( تالشیها ) فرستاد ولی او نتوانست آن سرزمین را بگشاید در دوره ی خلافت عثمانی (متوفی35 ق ) مسلمانان به سرداری براء بن عازب پس از گشودن ابهر بار دیگر با اهالی جیل و ببر و طیلسان به نبرد پرداختند. عبد اله بن شبل احمسی با مردم موقان و ببر و طیلسان جنگیده و برده و غنیمت بدست آورد  امانتوانست ان منطقه را تصرف کند.

 

از قرن اول تا سال900هـ.ق

   راجع به اواخر قرن اول و اوایل قرن دوّم سّید جمال ترابی طباطبایی  در کتاب « سکّه های اسلامی ایران » به سه نوع سکه‌ی منقش به   لا اله الا الله ،وحده لا شریک له ، محمد رسول الله اشاره کرد که متعلق به سالهای 105و145 هجری قمری می باشند و می نویسد با توجّه به الاعم و حروف اختصاری ،محل ضرب این سکّه ها  «آذربیجان» می باشد وآذربیجان محلّی است ما بین تالش و خلخال واحتمالاً همان کوکاوان یا انگان امروزی باشد که بقایای آن هنوز در دامنه ی کوه آذنو (ازناو ) و روستای طولاش باقی مانده است و شاید این شهر تا تاریخ ضرب سکّه ها وبعد از آن نیز باقی مانده است.

  در روستای دیز در نزدیکی شال از بخش شاهرود قلعه‌ی بزرگی وجود داشته که مورد استفاده ی اسماعیلیان بوده و بوسیله ی رکن الدین خورشاه آخرین پادشاه اسماعیلیه  و لشکریانش تسخیر و تاراج شد .

  در این مورد تاریخ گزیده می نویسد : «خداوند رکن الدن خور شاه بن علا الدین محمّد بن جلال الدین حسن نو ملسمان بن ملحد بن حسن علی ذکرة السلام کوره کیا بن محمّد بزرگ امید رودباری پس از پدر پادشاه شد به جهت رفع تهمت و نسبت خون پدر بااو ،حسن مازندرانی را با فرزندان به قصاص پدر بکشت و لشکر به جنگ شالرود و خلخال فرستاد و مستخلص کرد و قتل عام رفت و چون یک سال در پادشاهی بماند هولاکو خان به جنگ او رفت حرب عظیم کردند ودر این زمان دولت اسماعیلیانبه به آخر رسید ».

 

از سال 900تا 1200هجری قمری

   از قرن نهم و دهم به بعد مخصوصاً در زمان سلاطین صفوی خلخال ،شاهد وقایع و حوادث تاریخی بوده بطوریکه نویسندگان بررسیهایِ تاریخی و آثار باستانی آذربایجان نوشته اند چون شاه اسماعیل اول صفوی طارم را گرفت متوجه خلخال شد انجا نیز جنگ کرده هفتصد نفر بر سر شاه جمع شدند در خلخال چند روزی هزارو پانصد نفر بهم رسانید . بعد متوجه دارالارشاد اردبیل شد. خبر از علی خان سلطان چاکرلو رسید که شیخ وغلی اینک از گیلان خروج نموده و طارم و خلخال را مسخر نموده بر سر تو میاید.

   پیترودلاواله در سفرنامه خود می نویسد:« در قرن یازده قمری ( 1028ه.ق) شاه عباس در سر راه خود به اردبیل، با قسمتی از نیروهای نظامی خود به خلخال رفته و گفته میشد که قصد دارد چند روزی برای شکار در آنجا بماندو ضمناً چادرها و  اثاثیه دست و پا گیر را در همانجا بگذارد و به اردبیل نبرد زیرا اردبیل مانند شهرهای دیگر ایران بدون حفاظ وحصار است و به اشکال میتوان از آن دفاع کرد و در نتیجه باقی گذاشتن اینگونه وسایل در شهر خلخال که نزدیک اردبیل قرار داشت بیشتر مقرون به احتیاط بود ودر اینصورت شاه می توانست سبکبار به اتفاق سرداران به اردبیل برود و در صورت لزوم در آنجا به جنگ با ترکها بپردازد و از عقب جبهه آذوقه ی خود را تأمین کند.

   در ده گیوی یعنی همان جایی که خلیفه استراحت کرده بود ما نیز پیاده شدیم و چادرها را بپا کردیم. در این محل ناظر یکی از شدت عملهای شاه بودم که میخواهم آن را شرح دهم تا به طرز رفتار وی با سربازانش بهتر آشنا شوید و  دریابید که او چگونه در تربیت افراد سپاه خود می کوشد و آنان را به رعایت نظم و  عدالت و انصاف وادار میکند.

   جریان از این قرار است که دسته ای از سپاهیان اردو و شاید بدون قصد و توجه در کنار مزرعه ای چادرها برافراشته و اسبان و شتران خود را بدون جلب موافقت صاحبان مزرعه در اطراف چادرها به چرا رها کرده بودند تا در پرداخت پول علوفه صرفه جویی کنند. مردم ده به شاه شکایت کردند و او سخنان ایشان را به دقت گوش کرد و سپس دستور داد چند تن از سران سپاه بدان محل رفتند و با شمشیر تمام چادرها را پاره کردند و تمام اسبان و شتران و چهارپایانی را که در مزرعه مشغول بودند گرفتند و مقصران را به زندان انداختند چیزی که برای من مایه حیرت بسیار شد این بود که وزیر فریدون خان حکمران استرآباد نیز در جمع گناه کاران توقیف شد و با آنکه وزیر یکی از سرداران معروف شاه عباس و حکام بزرگ ایران بود به جرم اینکه میوه ای از درختان باغی چیده و بهای آنرا نپرداخته بود به فرمان شاه تیری از دماغش گذرانیدندو با اسب برهنه ای بدان صورت هولناک چندین بار در میان اردو گردانیدند.

   هامرپورگشتال مؤلف کتاب تاریخ امپراطور عثمانی درباره ی حمله ی عثمانیها به آذربایجان در اواخر دوره فویان از خلخال نام برده چنین می نویسد:

   «اسماعیل  قلندر سر کرده ی قراولان خاصه ی شاه طهماسب جمعی از بی سروپایان ایرانی را به دور خود جمع کرده بعضی از آبادیها را که به تصرف روسیه درآمده بود غارت کرد. چون سربازهای روسی او را از آن حدود دور کردند طوایف شاهسون و شقاقی را به زیر لوای خود دعوت کرد عازم تاخت و تاز اردبیل و خلخال گردید.

پاشای خلخال محمد قلی اول مجبور شد از خلخال فرار کند بعد از آن لشگرهای متفرق را جمع کرده برسر قلندر برفت قتال شدیدی در میان طرفین روی داد چهار ساعت طول کشید اسماعیل قلندر شکست خورده خود را به کوههای ماموم در انداخت.»

از سال 1200تا 1340هجری قمری

   در زمان سلطنت افشاریه و خاندان زند و قاجار نیز خلخال مورد توجّه وتاخت و تاز واقع شده چنانچه مؤلف جهانگشای نادری در بیان محاربه ی پاشایان رومبا اشرف افغان مطلب دیگری نیز در مورد خلخال نوشته است به این صورت که اشرف احمد پاشا در سال سوم جلوس خود بعد از قتل شاه سلطان حسین مجدّداً به همدان رفته وپیشنهاد مصالحه می کند مبنی بر اینکه ولایت خوزستان و لرستان و زنجان و سلطانیه و خلخال و اردبیل به دولت عثمانی و ولایت سمت شرقی عراق و دارالمرز به افاغنه متعلّق باشد وبه موجب این عهد و پیمان جنگ خاتمه یافته و هریک عازم جا و مقام خویش گردیدند .

در جای دیگر نوشته: نادر شاه تصمیم گرفت جهت دفع اشرار چندی در دربند داغستان توقّف کند وتا دفع اشرار به جایی نرود و حکم کرد محصّلانی تعیین شد که از حد تفلیس تا خلخال واردبیل و تبریز از    خالصجات دیوانی و غیر غلّه جهت سیورسات غازیان با ارّاده ی‌ توپ و دوّب حمل و نقل اردوی نادری نمایند .مؤلفین کتب گیتی گشا و  جانشینان کریم خان زند  در اختلال اوضاع گیلان وشورش ذوالفقار خان

   افشار نوشته اند :

   چون ذوالفقار خان افشار طغیان نمود به قزوین مستولی و گیلان را نیز خالی از صاحب دید بدان سوی شتافت و آنجا را بتصرّف خود در آورد . وقتی علی مراد خان از کیفیّت احوال ذوالفقار خان با خبر شد وآگاهی یافت از دار السلطنه ی اصفهان حرکت وبعد از رو در رویی دو سپاه ، ذوالفقار خان شکست خورده وبه طرف خمسه رهسپار شد . علی مراد خان در تعقیب دشمن وارد زنجان گردید وسه روز در آنجا توقف نمود وبعد راه خمسه در پیش گرفت و خان افشار در یکی از منازل مخفی گردید .

   در دو فرسنگی شهر مزبور هدایت الله خان که می خواست به جبران مافات ، خدمتی نشان دهد به همراه برخی از اهالی زنجان بر آن شد تا ذوالفقار خان را در مخفی گاهش دستگیر و تحویل علی مراد خان نماید . خان افشار زمانی متوّجه این امر گردید که خود را محصور معاندین دید و لذا با دو سه تن از یاران خود راه فراری یافته به طرف خلخال رفت . در حوالی خلخال افراد محمّد خان سعداوی حکمران خلخال او را گرفته به نزد علیمراد خان که در این وقت در زنجان می زیست فرستادند و به امر وی به زندگی او خاتمه دادند . وهمین طور نظر علی خان از رؤسای شاهسون اردبیل بود که با ابراهیم خان    جوانشیر حکمران قره باغ نسبت قرابت داشت در سال 1193 ه. ق لشکر بر سر رشت و گیلانات کشیده آن نواحی را عرصه ی قتل و غارت خود قرار داد و خلخال وطارم را نیز از این بلیّه بی نصیب نگذاشت سپس  به اردبیل باز گشت .

   در زمان فتحعلی شاه سفیری به اسم مسیو ژوبر از طرف ناپلئون اوّل امپراطور فرانسه مأ موریّتی در دربار پادشاه قاجار پیدا کرده به ایران می آید در ان زمان عباس میرزا نایب السلطنه و ولیعهد ایران بعلّت جنگهای ایران و روس در ولایت اردبیل بود او درسفرنامه ی خود می نویسد : « عبور من به تهران از تبریز بود ، شنیدم ولیعهد ایران در اردبیل است لذا بدان شهر عزیمت کردم » .او بعد از ملاقات با عباس میرزا بعلت خوشی هایی که در اردبیل بر او گذشته و اقامت او را که قبلاً فقط دو روز بود طولانی تر کرده وچون در رساندن نامه ی ناپلئون به فتحعلی شاه تأخیر  زیادی احساس می شد از راه خلخال به تهران رفته است . ژوبر در جای دیگر می نویسد : « راهی که ما را از اردبیل به خلخال می بردند درازتر ولی کمتردشوار بود . خنکی هوایی که تنفس می کنیم ، دور نمای زیبایی که گاه به گاه از دیدار کوههایی که در کرانه ی دریای خزر مشرف اند این راه را مطبوع ترمی نماید.

   در هریس و قنجیا ( گنجگاه ) جاهایی که پیش از رسیدن به خلخال باید از آنجا بگذریم از ما پذیرایی شایان کردند. نجیب خان که در این قلمرو فرماندهی میکرد یکی از فرمانبرداران و بستگان عباس میرزا بود. او برای بزرگداشت شاهزاده آنچه را که در خور احترام بود نسبت به ما انجام داد.

   شهر خلخال میان صخره ساخته شده ولیکن یک چشمه آب روان بسیار زیبا به آن درّه خنکی می دهد و به سرزمین های پیرامونش خرّمی می بخشد . با کمی فاصله از آنجا بقایای یک راه که بی گفتگو خیلی کهن است و آن را خوب نگهداری کرده اند به چشم می خورد که شاید از اکباتان به کشور مادها می رفته است این نام در زبان فارسی یعنی انسان دلیر ونجیب.

   بنابر نوشته الماثروالاثار ( چهل سال تاریخ ایران ) در دوره ی ناصرالدین شاه قاجار از 59 نفر سرهنگان دارالسلطنه یکی فتح الله خان سرهنگ خلخالی بود .و خلخال یکی ازولایاتی بود که در این دوره اداره پست تأسیس شده و مرکب از یک نفر رئیس به نام « آقا علی» و یک نفر فراش بود. و حکام ولایات نیز عبارت بودند از:

    مظفرالدین میرزا       نواب و صاحب اختیار آذربایجان 

    امیر نظام               کار گزار آذربایجان

    نواب داراب میرزا        حاکم خلخال

     وکیل الملک              حاکم اردبیل و مشکین شهر

    میر لطفعلی خان      حاکم طالش


 بر طبق نوشته وقایع الغرور ( سفر نامه آذربایجان) در زمان ناصرالدین شاه از اعیان و تجّار تبریز سه نفر خلخالی به نامهای آقا اسد خلخالی، مشهدی ابوطالب و آقا ابراهیم خلخالی معروف و مشهور بودند. 

 خلخال در عهد قاجار مخصوصاً در زمان مظفرالدین شاه و قبل از او دارای پادگان نظامی بود. در تاریخ 1297 ه.ق مظفرالدین میرزا ولیعهد نامه ای از تبریز به ناصرالدین شاه که در تهران بود نوشته و در این نامه به سرباز خانه خلخال اشاره میکند که قسمتهایی از آن چنین است:

   « قربان آنچه به عقل من میرسد خوب است که انشاءالله تعالی 20 روز بعد از عید مقرر شود در چمن درشک اردویی تشکیل شود چهار پنج فوج و چند ارّاده توپ و قدری سواره با یک نفر رئیس معتبر مثل اعتماد السلطنه و محمد صادق خان امیر نظام و چند نفر صاحب منصب دیگر تا مراجعت موکب همایونی سه چهار ماه در آنجا مشغول مشق باشند که اسباب آسودگی آن سر حدّات و نقاط خواهد بود ....

 البته البته این از لوازم است و این چاره نخواهد بود و آن سر حدّات ‌را نمی توان خالی گذاشت هر گاه خدای نخواسته یک دعوایی جزئی در ایلات بشود تا من بخواهم از خلخال 200 نفر سرباز به اینجا بفرستم آنچه باید بشود خواهد شد». دردوره ی مشروطه که در اکثر شهرهای ایران انقلاب و تحرکاتی انجام می گرفت در خلخال نیز اقداماتی صورت پذیرفته و حتی عده ای از مشاهیر این ولایت در تهران و تبریز نقش مؤثری در این قیام داشتند از جمله در کتاب ایران در دوره قاجار آمده که :

   در زمان محمد علی شاه و در جریان مشروطه در مقابل تحریکات و  مفسده جویی طرفداران رژیم، آزادی خواهـــان بر آن شدند که یک مرکز سرّی از افراد ورزیده و برجسته و مورد اعتـماد بوجود آورند بدین ترتیب کمیته ی انقلاب ملی بوجود آمد، اعضای آن 9 نفر بودند که یکی از این اعضا سیّد عبدالرحیم خلخالی بود. تصمیمات این مرکز در تمام مراکز علمی و انجمنهای سیاسی تهران و ولایات و در مجلس شورای ملی و خارج ایران مؤثر بود.

   در کتاب تاریخ تحولات سیاسی و روابط خارجی ایران نوشته : در دوران سلطنت مظفرالدین شاه تعدادی انجمن مخفی تشکیل شد که هدف آنها کاستن قدرت سلطنت بود.  در ذیحجه ی 1322 ه.ق انجمن مخفی بنا به پیشنهاد آیت الله سیّد محمد طباطبایی با چهار چوب مذهبی تشکیل شد . این انجمن نظامنامه ای داشته و اعضای آن را فدایی می گفتند اعضای انجمن سوگند یاد کرده بودند که در راه بدست آوردن عدالتخانه تلاش کنند. بحثهای انجمن مخفی پیرامون نوع حکومت جمهوری یا مشروطه هم می باشد ولی نقطه ی اصلی بحثها برقراری عدالت بوده است.

   از اعضای این انجمن یکی سید برهان خلخالی و دیگران ، ناظم الاسلام کرمانی، مجد الاسلام کرمانی، شیخ محمد شیرازی ذو الریا ستین، شیخ حسین علی ادیب بهبهانی،میرزاآقا اصفهانی بودند.

دوران مشروطیت

   خلخال یکی از شهرستانهایی است که متأسفانه تا کنون از قلم مؤلفان تاریخ مشروطیت ایران افتاده است . در حالی که در دوران مشروطیت عدّه ای از خلخالی ها در تهران و تبریز و رشت از افراد مؤثر در انقلاب مشروطیت محسوب می شدند . از جمله می توان افراد ذیل را نام برد.

    سیّد عبد الرحیم خلخالی مدیر دوّم روزنامه مساوات ، سیّد برهان قدس ، میرزا مرتضی سلطان الواعظین خلخالی (مهجور ) ، سیّدابوالفتوح علوی خلخالی ، سیّد خلیل خلخالی ملقّب به رکن الاسلام ، سیّد جلال خلخالی دبیر روز نامه ی مساوات ، سیّد ابوالقاسم طلبه خلخالی و... .

 در دوران مشروطیت در خلخال نیز مانند سایر شهر های بزرگ انجمن و جلسات سرّی و علنی تشکیل می شد . آزادی خواهان و کسانی که به مشروطه علاقه داشتند در این جلسات و انجمنها شرکت می کردند و به طور مرتب بادیگر شهرها از جمله تهران و تبریز ورشت و اردبیل ارتباط داشتند . در این زمان عده ای از خوانین واکراد با استفاده از ضعف دولت و حکومت شورش کرده وبه قتل و غارت مشغول بودند واز طرف دیگر مأموران حکومتی آزادیخواهان را دستگیر و زندانی می کردند.

   کتاب تاریخ مشروطیت در این مورد می نویسد:

   « در خلخال و طارم رشید الملک ( حاکم اردبیل ) ونصرة لشکر بنا به دستور محرمانه ی مرکز به حبس و کشتن هر کس که نام مشروطه را می بردند قیام کرده بودند و با خوانین و متنفّذین زنجان همدست شده دامنه ی فساد را تا حدود مرکز توسعه داده بودند ».

   « در تاریخ 1325 چهار دهم محرم الحرام نظر به مقدمه ی انقلاب مشروطیت که از تهران از طرف علما و ملیّون شروع ودر تبریز و بعضی از ولایات آذربایجان و رشت  انجمن ملّی تأسیس و در کلیّه ی آنها علمای محل پیشوا و پیشقدم بودند . در  خلخال نیز آقا سیّد وهاب که از متنفّذ ترین علمای وقت بود جماعت را در تالار ( حسینیه ) آقا سیّد جواد مرحوم جمع و راجع به تأسیس انجمن مذاکراتی عنوان کردند .

   پس از مذاکرات بسیار نسبت به انتخاب اعضای انجمن ملّی از هر طرف صدا ها بلند و یکی یکی وجیه الملة ها را بشمردند و چند نفری را هم از طبقه‌ی علما و تجّار درجه ی اوّل خود آقا به سیاست یا به قول معروف لحکمت پیشنهاد و به عضویّت انتخاب شدند.

   صورت اسامی منتخبین از این قرار است :

   1-            آقا سیّد علی

   2-            آقا سیّد شهاب

   3-            آقاسیّد باقر

   4-            ناصر دفتر

   5-            حاج قربانعلی تاجر

   6-            حاج تیمور تاجر

   7-            حاج سلیم تاجر

   8-            کربلایی محمد صادق تبریزی »

   با وجود نا آرامی های بسیار در آنزمان درخلخال ، انجمن خلخال در رابطه با مشروطیت فعال بود و کارهایی در این زمینه انجام می دادند .  خلاصه اوضاع اینگونه می گذشت و در اکثر دهات خلخال به تقلید مرکز شهرستان ، انجمن تأسیس و برای خود رتق و فتقی داشتند .

   در مدتی که خلخال بدون حکومت رسمی و تحت قیادت انجمن و ملیّون بسرمی برد شاهزاده ظفرالسلطنه از طهران به حکومت گیلان آمد ونظر به اینکه در خلخال علاقه و ملکی داشت وعلاوه فوج سربازدر تحت اداره ی او بود حکومت خلخال را نیز ضمیمه و نصیر لشکرامیر تومان را که ا ز جانب او رئیس فوج و سایر علاقجات بود بحکومت خلخال منصوب نمود و کــلـّـاً به علت اینکه مشارالیه با اشخاصی که    منتسب به استبداد یا مخالفت انجمن هستند مذبوط و خود نیز سالها در آنجا ریاست و بعضاً هم حکومت کرده بود و هنوز یاد و هوای گذشته در او باقی بود ، مردم از تصدیق حکومت او امتناع واو نیز کاری از پیش نبرده و در حالت سکوت می بود و رفته رفته جماعت فدائیان که از هر قبیل اشخاص مرکب بود استقلالی یافته و در جزء و کلّ امور مداخله وتقریباً رشته را از دست وکلا گرفتند .

   در این میان تنها ناصر دفتر بود که تا اندازه ای از اهلّیت مقصد مطلع وسنگینی بار را حس کرده ودر داخل انجمن به موافقت رئیس تجار ودر میان فدائیان به موافقت مشهدی سراج اله ومشهدی ابراهیم بار گران این تکالیف را بدوش گرفته می کشیدند و هر گونه عیبی از رفقای انجمن تولید یا مفسده ای از جماعت فداعیان سر می زد یا خود دسیسه واسیر یکی از طرف مخالفین فراهم می شد به کمک    سه نفری که نام برده شده به طور عاقلانه رفع و اصلاح می نمودند .